هی...."تو"
با توام..."تو"
خود خود "تو"
تو که تمام ضمیرهای "-ِت"را به انحصار خودَت کشانده ای و عشق این و آن را به جان میخری
و عــــــــــــــــشـــــــ ق میکنی ...
میشوی بهانه ی شعر های این و بهانه ی اشک های آن ...
غزل غزل پیش میروی و تمام زیبایی های عالم را بنام خود مهر میزنی...
یک شب رقیب ماه شب چهاردهی و یک شب لطافت گل هارا مصادره میکنی....
یک دم نسیم بهار میشوی و یک دم ترنم باران
...یک نفس نجابت تاجیکی و یک نگاه الهه ی زیبایی....
یکی از تو جام می میطلبد و یکی لعل لب....یکی به خاطر تو بیستون میکند و یکی جان میدهد...
کیستی که هرشب معشوقه ی یک شاعر میشوی و استعاره ،استعاره،بیت هایش را شاه بیت میکنی....
کیستی که سیاهی چشم و شب موهایت شعر نازک خیالان را روشن میکند...
آنچنان که از تلخی هایت هم شیرین میسرایند؟!
با "تو"ام...."تو"یی که "نیما" هنوز "من چشم در راهم "را برایت زمزمه میکند...
"تو"یی که حافظ با آن همه وقارش هنوز برایت میخواند:
...ای پسته ی "تو"خنده زده بر حدیث قند/محتاجم از برای خدا یک شکر بخند ...
با "تو"ام....ای مخاطب زمینی تمام غزل های خیس...
یک بیت ایهام میشوی و عاشق بیچاره را در ابهام کلمات غرق میکنی...
...یک مصرع تلمیح میشوی و تمام عاشقانت را به رخ شاعر میکشی....
یک آرایه کنایه میشوی و به دل زخم خورده اش نمک میپاشی...
...یک واژه تضاد میشوی و شاعر را به اشکی غرق لبخند مینشانی...
"تو"ای که تمام غزل سرایان عاشقانه برایت غزل میسرایند....
غزل های من "تو" ندارد....
میگویند غزل های بی "تو"غزل نیست....
اگر زحمت نیست...گاه گاهی به دل من هم سری بزن....
گاهی ایهام و تلمیح و استعاره های مرا هم هرس کن....
دستی به روی واژه های بی "تو"ام بکش....
کمی "تو"کنار "من"هایم بگذار...
"تو" بگذار
شاید "من" هم عاشق شدم.....
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8